بسم الله الرحمن الرحیم
خداحافظ محمد حسین
می دانی بعد از علیرضا فکرش را هم نمی کردم باز هم باید بمانم و ببینم ... آرام باش ! خودم می دانم که عمر دست خداست اما آرزو که عیب نیست که ! این عیب نیست که دوست داشته باشی غم برادرانت را نبینی ! درست است محمد حسین هم رفت ! از 24 تیر که علیرضا رفت تا 25 آذر که محمد حسین دقیقا می شود 5 ماه و یک روز !
گلایه ای نیست ! داستان محمد حسین از چهار شنبه ، پنج شنبه های بهمن 89 شروع شد ! تا پایان اردیبهشت 90 یعنی اگر عید را هم کسر کنی نهایتا می شود 10 هفته ! البته که ده هفته برای وابستگی مدت کوتاهی نیست ! بیست روز با برادران عزیز هنرستان باهنر ! حالا تنها هنرستان باهنرش موضوعیت ندارد ! موضوعیتش این است که نامت معلم باشد ولی طرف مقابلت شاگرد نباشد ! موضوع این است که طرف مقابلت برادرت است که نشست روبرویت ... روزی که خوشحال و با ادعا با مسئولین مدرسه حرف زدی که می آیم و دینی بی معلمتان را جمع می کنم اصلا فکرش را هم نمی کردی که اینقدر برادر پیدا کنی که ... اصلا فکرش را می کردی باید روزی خبرش را بشنوی ...؟
مدت هاست که داری برادرانت را زیاد می کنی ! بس نیست ؟ تو که نمی توانی تصور کنی که برادرنت تنها بگذارندت چگونه زیادشان می کنی ؟ ای کاش درست بود این که از دل برود هر آنکه از دیده برفت ! شاید نمی بینیشان اما دوست داشتن را که نمی توانی کنترل کنی ! برادر برادرست دیگر ... حتی اگر نبینی اش ... داغ اش هم کمرت را می شکند ...
برادری هم داستانی شده برای خودش ! حالا محمد حسین زیر خروار خاک خوابیده و من هنوز هستم ! بعد از علیرضا که او هم خوابید و من ماندم ...
می دانم که سپردن نمی خواهی ! مادر حسین(ع) سپردت به حسین(ع) ! خودت که نمی توانستی خادم الحسین(ع) بشوی ! نا راحتت نیستم ! که اربابت کریم تر از آن است که ماندنت راحت تر از رفتنت باشد ! تو حسین(ع) داشتی ! ما را هم دعا کن ...
بچه های باهنر ! نه فقط باهنر ... همه ی برادر ها ارادت من را بپذیرید ! دعا می کنم که زود تر از شما بروم . شما هم دعا کنید .
این روز ها خیلی سخت می گذرد ...
خداحافظ محمد حسین ...
برچسب ها : محمد حسین عابدینی،رحمت الهی ، مرگ ,
بسم الله الرحمن الرحیم
راستش را بخواهی دنیا کوچکتر از آن است که فکرش را هم بکنی ! کوچک که هیچ پست تر از آن است که بخواهد فاصله ایجاد کند ! راستی فکر نکن احساسی شده ام و مدت هاست که از این متن ها ننوشته ام ! موضوع احساسی است و مجبورم ادبیاتش را اینگونه بنویسم . برای خیلی ها صبر سخت است نه اشتباه شد برای همه صبر سخت است ولی برای خیلی ها تلخ ! می دانی که من از آن دسته ام که صبر برایم خیلی وقت ها شیرین و بعضی وقت ها کمتر تلخ است آخر راستش بارها شیرینی بعدش را چشیده ام ...
یاد حرف یکی از دوستان قدیمی می افتم حرفش کمی نا امد کننده است و من سعی کردم اصلاحش کنم ! او می گفت من مجبورم که زندگی کنم و تویی که جای برادر من هستی اگر روزی بروی مانند دستی که جدا می شود جایت همیشه خالی خواهد بود و من نیز ادامه زندگی خودم را خواهم داد . اما من هیچوقت نتوانستم اینگونه فرض کنم چون دنیا پست تر از آن است که بخواهد دلیل جدایی من باشد از برادرم .
اما حرف زیبا تری نیز بود از استاد عزیزم حجت الاسلام ابوالقاسمی که وقتی گفتم من از دوست معرفت و رفاقت می خواهم گفت تعریفت از دوست ایراد دارد توقع یعنی دلبستگی پس نباید داشته باشی گفتم چه کنم ؟ گفت تامل ! و بعد از دوسال یاد گرفتم که چه گونه می شود بدون توقع دوست داشت و چگونه می توان انسان را دوست داشت و چگونه می توان دیوانه برادر بود ولی دلبسته اش نبود ...
راستش می دانی همیشه موضوعی مهم تر از برادری هست ! هر چند که دوری برادران سخت بگذرد بر تو ! یادت می آید داستان پسرک و شهید احمدرضا احدی را که ؟ وقتی تو کاری که باید انجام دهی را انجام دهی پسرک خود توسط خدا بر می گردد هر چند که دوری اش برایت سخت بیاید که اصلا باید برایت سخت بیاید یا ایهاالانسان کادح الی ربک کدحا فملاقیه ! آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم یاد بگیر برای جانبازی در راه آرمان ها در این سیاره رنج صبور ترین انسان ها باشی و ...
می دانی من مسیرم را می روم و امیدم به خداست برای دیگران نیز وظیفه ای جز تبشیر و انذار ندارم و البته دوست داشتن آن ها که اگر فطرتم سالم باشد من نیز روح خدا را دوست دارم که هر انسانی حاملی است برای روح عزیز و مورد علاقه پروردگار که خدا در انسان از این عزیز مخلوقش دمیده است که نفخت فی الانسان من روحی !
من اجازه ماندن ندارم ولی صبر می کنم که ماندن لازمه اش سکون است و صبر حرکت !می دانم که هنوز برای برگشتن دوست در عمرت 4 یا 5 سال سرجمع صبر نکرده ای ! اما من بسیار تجربه داشته ام ! صبر می کنم امام نمی مانم ! باید در حرکت بود و رفت که آن هایی که ماندند ضرر کردند . منتظرتم هستم در مسیر حرکت به سوی ظهور .
التماس دعا
بسم الله
پراکنده نویسی : وقتی دلت خیلی از خیلی جاها پر است ... باید بنویسی آن هم خیلی تا ببیند خیلی ها آن را خیلی ... پراکنده نویسی یعنی خیلی نوشتنی که خیلی مخاطب دارد و خیلی موضوع برای این که خیلی ها ببینند و این خیلی ها هم نوشته می شوند تا دیده شوند ...
1- چند وقتی ضلع شمالی محله یعنی مرز محله ما با محله ی کثیف ....... درغرب تهران شده بود پاتوق زنان هرزه خیابانی طوری که صدای خیلی از اهالی محل هم درآمده بود که به حمدالله توسط نیروهای بسیج بزرگراه تا حد زیادی پاک سازی شد یقینا نکته اصلی این نیست بحث بر سر این است که حجاب چه چیز خوبی است ... حد اقل کار حجاب این است که بانوی محجبه شبیه زنان هرزه بالا محله نیستند ... بحثم بی حجابی هم نیست ! بحثم بر سر این است که چه قدر باید احمق باشد کسی که شباهت به فلان بازیگر خراب هالیوودی ! چه آمریکایی و چه ایرانی یا شباهت به همان زن هرزه بالا محله را افتخار و متجدد و متمدن شدن بداند ! همیشه برایم مسئله بود که شبیه چه کسی هستم ... حداقل ویژگی کسی که شبیهش هستم باید این باشد که سرش به تنش بیارزد ! مسلما باید این برای یک بانو مهم تر باشد ...و ناراحتم برای محجبه هایی که از چادر خود خجالت می کشند ... آنقدر که روشنفکر نمایان به نماد بی عفتی خود می بالند خیلی ها به ارثیه مادرشان حضرت زهرا (س) نمی بالند ... دنیای عجیبی شده ...
2- چند وقتی است به علم غربی به ای نحو کان حساسیت پیدا کردم مخصوصا از موقعی که دکتر عزیز برای سیاتیکم آرامبخشی صادر کرد که بعد از مصرف 4 نصفه از آن فهمیدم مخدری ضعیف شده است ! پس 46 نصفه قرص باقی مانده را همراه با علمش تقدیم چاه توالت کردم ! حالا فرض کن این علم مزخرف که حاضر است پزشکی اش با جسمت این کار را کند علوم مرتبط با عقل و رحی که قبولش ندارند مرتبط است چه خواهد کرد !؟ واقعا استادی که در دانشگاه روانشاسی غرب بدون خدا را در ایران تدریس می کند و کلی هم به به و چه چه می کند اینقدر فهم و شعور ندارد که گیریم اصلا خدا نباشد تصور وجود خدا با آن توانایی مسلما بر روی فرد تاثیر می گذارد ! واقعا این استاد آنقدر شعور پیدا نکرده که روانشانسی باید بومی باشد ؟ یا مثلا در همین علم اقتصاد غربی و اساتید احمقی که همه چیز را با آن می سنجند ! یک قلم صدقه و یک قلم اردوهای جهادی را چگونه در تحلیل هایشان جا می دهند و اگر نمی توانند جا دهند لطفه سکوت پیشه کنند و خفقان گرفته و منصبی را که به ناحق اشغال کرده اند به لایقش بسپارند و انشاء الله دیدارشان به قیامت ...
3- مدارس غیر دولتی هم پدیده ی شوم دیگری است که چند وقتی است ذهنم را به خود مشغول کرده است ، پدیده ای که نه خصوصی سازی فضای مدرسه ای که خصوصی سازی تربیت را به دنبال داشته و به نوعی تربیتی را پیش کشیده است که مولفه اقتصاد و سیاست بر مولفه فرهنگ غلبه پیدا نموده است ! مدارسی که محل کشتار فرهنگ ناب اسلامی است ! مدرسه مفید و پاساژ کثیف و منحوس مفید ! زیر نظر شیخ الخوارج موسوی اردبیلی که خدمات زیادی را به سران اسرائیلی فتنه می نماید یا مدارس خانواده کثیف حجاریان یعنی سلام که دانش آموز را مالی می داند در دستان نجسش برای هزینه کردن در راه مطامع سیاسی اش یا مدرسه فرهیختگان پاسداران که مدیرش با سوء استفاده از عکس های جبهه اش تیشه به ریشه تشیع و انقلاب می زند و محلی شده است یا برای کسب مال حرام یا نفاق سیاسی و در بهترین شرایط بی تفاوتی بسیاری از آن ها که ادعای ولایت می کنند ! به هر حال رابطه های کثیف این عده فضای امنی را یا برای سوء استفاده های مالی آنان یا برای ابراز بندگی شان به اسرائیل جهانخوار ایجاد کرده است .
4- دوست داشتم روزی می رسید و تمام دفاتر توطئه سازمان ملل در کشور بسته می شد و پای نوکران یهود و صهیونیسم در ایران بسته ! دیگر وقت آن رسیده است که جهان فکر دیگری برای اداره اش بکند ! و علاوه بر آن دوست دارم زود تر راهی هم برای اخراج سفاکان آل سعود و آل نهیان و دیگر وهابیون از کشور پیدا شود و خداوند روزی را برساند تا خواسته امام والا مقاممان خیمنی کبیر را به اجرا گذاریم و پرده کعبه را که به دست سفاکان آل سعود نجس شده است را با اشک دیدگانمان غسل دهیم ...
هنوز مانده است گفتن از وضعیت ادبیات و تربیت عمومی و علمای بی بصیرت و ...
انشاء الله برای بعد ...
والسلام
برچسب ها : حجاب , علم بومی , مدارس غیر دولتی , سازمان های مللی ,
بسم الله
خبر بازگشت ناگهانی خودمون رو به عرصه وبلاگ نویسی الان اعلام می کنیم .
دچار تغییرات ناگهانی شدیم .
اردوی جنوب هنوز کارای اداری داره .
بالاخره رسیدم به آرزوم شغل مورد نظر !
یعنی . می نویسم در اسرع وقت از درد ها و آرمان ها !
از اون چیز هایی که وقت نشد .
از کنفرانس ژنو تا خطبه های نماز جمعه
ورشکستگان سیاسی
از استاد عین صاد
از فکر هایی که تو این یک دو ماه گذشت .
فاطمیه ...
...
...
یا علی مددی .
برچسب ها : توبه ,
+ بسم الله . امامون گفت: خدا لعنت کنه بنی امیه رو برای ما عید نگذاشتند . امروز هر چقدر تبریک می گفتند عید رو غمم بیشتر می شد !
+ بسم الله . کمپین اعتراض به گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران لطفا منتشر و امضا کنید
+ بسم الله . سلام داش همایون تولدت مبارک
+ بسم الله. سلام خدمت همه دوستان پیام رسان قبلا هم گفته بودم که عده ای منحرف مغول آلودن این محیط به عکس های به ظاهر عاطفی و احساسی سخیف هستند و جماعت به اصطلاح مذهبی پارسی بلاگی هم صدایشان در نمی آید ! غیرت ها ظاهرا مطلق خواب است یا پیام رسان به جای نشر آرمان ها شده محل عشق و صفا ؟
+ بسم الله . انس عجیبی با قرآن داشت . همه از صوت زیبایش تعریف می کردند . شب قدر پاوه بود . قرآن یک جا بهش نازل شد . منافقین سرش رو با مرمر بریده بودند .
+ بسم الله . جنگ بود !شوخی بردار هم نبود . برای همین شایسته سالاری معنا داشت . حضرت آقا حسن باقری راکه در روزنامه جمهوری کار می کرد و خبرنگار بود معرفی کرد به محسن رضایی . بعد از دو سه ماه شد فرمانده قرارگاه . حتی بالاتر از خیلی سردار ها !
+ بسم الله . چش منافق و در می یاری /توی کف دستش می ذاری /به خدا توی هر چی مرده / یه دونه ای هم تا نداری /سید و مقتدا عبد پاک خدا /آدم خنگم این چیزا رو راحت می فهمه /دشمن آقامون چه بی شعور و نفهمه/مولا عل سید علی مولا علی سید علی(انشاء الله به زودی فایل صوتیش رو برای دانلود می ذارم -جشن تولد آقا هیئت صاحب الامر(ج))
+ بسم الله.دوستان توجه کنند چند نفر در پیام رسان به اسم مذهبی شروع کردند و با گذاشتن عکس های مذهبی و نیمه مذهبی خودشون رو مطرح کردند چند وقتیه که می بینم همون عده روی آوردن به گذاشتن عکس هایی با مضمون احساسی از عشق های سخیف جنسی و عده ای از دوستان هم ظاهرا شخصیت این عده رو موجه می دونند و هی لایک می زنند .
+ بسم الله . دفتر عاشقی ماست پر از نمره بیست /چون امیر دل ما سید علی خامنه ایست
+ بسم الله . ما از دوکوهه آمدیم اینجا غریبیم...