بسم الله
جای همه ی دوستانی که نبودند امشب مسجد ارک خالی ... اولا که یه ترکیب آرمانی از سخنران و مداح توی هیئت بود ... سخنران حاجی پناهیان مداح حاج منصور ... یعنی یه ترکیب فتنه کور کن که تمام خاطرات 88 رو برام زنده کرد ... محتوای صحبت و مداحی که طوفان بود بمونه برای بعد ... فعلا تصمیم دارم یه ذره خاطره و ایده ی ضد فتنه بذارم برای شادی روح عموم و نابودی روح هر کی نمی تونه ببینه ...
یادم می یاد قدیم یه مطلب نوشتم با عنوان از زبان یک لباس شخصی ... شاید این ادامه همون مطلب حساب بشه ... ضمن اینکه یکی از رفقا گفت خاطرات 8 روز دفاع مقدس رو ثبت کنید که بمونه ...
شروع ماجرا که از 23 خرداد استارت خورد شب سعادت آباد ... امتحانات دانشگاه پر ... یک ترم حذف ترم با خیال راحت ... هنوز معلوم نبود قراره چه اتفاقی بیافته ... رفقای بسیج رو هم که خوب جو گفتمان و این حرف های قبل از انتخابات گرفته بود گفتن بریم سعادت آباد بپچه سوسولا شلوغ کردن ما هم جلوشن جشن پیروزی بگیریم ما هم که خیلی با آرامش رفتیم برا جشن ... تا رسیدیم دیدیم نه ... عجب جشنی بشه امشب ... اون جا رو حق داشتن بگن لباس شخصی ها اومدن چون همه اومده بودن برا جشن مواجه شدن با دعوا همه هم که سرشون درد می کرد برای این داستان ها ... را افتادیم ببینیم یه وسیله ی دفاعی پیدا می شه برای قضیه که دیدیم نه ... تنها راه حل که به نظر رسید این بود که سید مهدی رو بفرستیم بالا درخت چند تا شاخه درخت ردیف کنه ... شاخه درختا هم طرفدار پیدا کرد و ما موندیم پی کار کنیم کمربند و از شلوار در آوردیم (با تمام غیر منطقی بودن این کار از هیچی بهتر بود) رفتیم جلو (البته بعد از یه ربع بیست دقیقه ای که نفهمیدیم از کجا سلاح سازمانی یا همون تومفای عزیز رسید دستمون ) برادرای اعزامی از نیروی انتظامی هم چون متاسفانه قبلا سازمان دهی نشده بودن با سپر پشت ما گارد گرفتن (در محل جغرافیایی خیابان متصل کننده میدان کاج به میدان مرحوم قیصر امین پور یا همون شهرداری سابق) خلاصه تازه داستان شروع شد ... این جوجه سوسولای معترض سنگی بود که پرت می کردن سمت ما البته خوب تا خدا نخواد می دونید که عمرا نمی خوره ... گفتم سنگ می انداختن ، چه سنگی ؟ سنگ های ساختمونی خورد شده با لبه های تیز (بعدش نا مردا می گفتن سازمان دهی شده نبود ، نمی دونم خیر داشتن اون هم سنگ ساختمونی شکسته بیاره براشون یا ... ) با یه تصمیم اساسی اینا که خیلی ادعا شون می شد که دیگه ما لاتیم و از این داستان ها رکب خوردن سنگین ... قرار شد یه اکیپ از بچه ها برن از یکی از خیابون های عمود به محل استقرار ما بیان پایین ... تا رسیدن به اونجا اعلام کنن . خلاصه رفقا رسیدن پشت بی سیم اعلام شد ما تو موقعیتیم ما هم این بندگان خدا رو یه تحریک کردیم (تحریک همون جو گیر کردن و وحشی کردن طرف مقابل برای حمله است) این دوییدن سمت ما گروه بعدی اومد پشت سرشون ... با دو تا گاز اشک آور ( که البته دیگه برا ما شده ادکلن) این بنده گان خدا که جمعیتشون به 500 تا 600 نفر می رسید عین چی از دست 70 تا 80 تا بسیجی در می رفتن ... خلاصه ساعت یک و نیم دو شب بود که میدون مرحوم قیصر امین پور هم فتح شد ... من و یکی از رفقایی که همون جا با هم از صدقه سر این جوجه فتنه گر ها با هم رفیق شدیم ضلع جنوبی میدون رو بستیم . یه هفتاد هشتاد نفری تو خیابون پایین میدون بودن که هی سنگ می انداختند ... ما هم یه دفعه یه سنگ بر می داشتیم یه دکر یا حیدر می گفتیم می انداختیم سمتشون همشون شروع می کردن به فرار (خدایی خیلی باحاله ... آدم اینقدر ترسو ... آخه بچه جون تو رو چه به نظام عوض کردن ) دقیقا ساعت سه شب بود که میدون شهرداری و همه خیابون های منتهی به اون میدون تا میدون سرو و از اون ور هم توسط دیگر رفقا که بودن تا میدون فرهنگ کامل از وجود سوسول های سبزی که خیلی از ساعت خوابشون گذشته بود فتح شد ...
نکته قشنگ داشتان کجا بود ؟ یه رفیقی داشتیم به اسم محمد که سال اول دانشگاه بود یه بچه بسیجی با تیپ نیمه قرتی (البته اون موقع ها ...) این بنده خدا رو اراذل با بسیجی ها دیدنش زدن ... به خاطر قیافش هم یه دور از پلیس کتک خورد یه دور از بچه های بسیج که در هر سه مورد رفقا بالاخره موفق شدن از زیر دست و پا بکشنش بیرون ... (گفتم انشاء الله اگر فتنه ی دیگه ای قسمتمون شد قیافت رو با فکرت میزون کنی )
خلاصش به ما که خیلی خوش گذشت اون ایام ...
یه توصیه جدی اخلاقی : خداییش به جز یکی دونفر که واقعا باید می زدمشون بقیه با تومفا بلند کردن و داد زدن یا یه سنگ وسطشون پرت کردن در رفتن ، خداییش تا اون جایی که می تونی نزن بچه حزب الهی، البته که اگه بزنی هم یه تار گندیده ی موت رو به صد تا از طرف مقابل نمی دم ولی خدایی حواست رو جمع کن ... خیلی هاشون مثل داداش هاییمون بودن که نفهمیدن و گول خوردن ... یه کاری کن که اگه راه داد بر گردن ... خدایی این رو جدی گفتن ... اگر می زنی طرف رو دوستش داشته باش و بزن ... اگه می زنی نیت کن که یه جوری بزنی یا بترسونی که طرف آسیب نبینه فقط بترسه بره خونه که تو شرایط نا امنی مثل اون موقع آسیب جدی تر نبینه ...
ارادت مند
خدمت همه بچه بسیجی ها و بچه حزب الهی ها
یا حسین (ع)
اللهم احفظ و انصر قائدنا و امامنا الخامنه ای
برچسب ها : 9 دی ، امام خامنه ای ، فتنه ، روز بصیرت ,
بسم الله
چند وقت پیش در جمع دوستان مطلبی در باب ارتباطات و دوستی مطرح شد که جای اندیشیدن داشت ...
این مطلب نتیجه گیری اندیشه این چند وقت است :
موضوع بحث : مدل های ارتباطی با دیگران : 1- تحویل گرفتن همه و خاکی بودن 2- قیافه گرفتن برای عموم به دلیل عدم شناسایی حدود توسط آن ها
با رجوع به تفکر عامیانه می توان این دو گروه را اینگونه تصویر کرد
گروه اول : انسان های خنده رویی که بسیار متواضعند
گروه دوم : انسان های مغروری که جز به عده ای مانند خود محل نمی گذارند
در ضمن این تفکر یاد یکی از دوستان قدیم افتادم که می گفت : « اگه می خوای آدم ها بیان سمتت بهشون محل نذار»!!!
یا این بیت شعر معروف که خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند ...
کلید های جرقه خورده ی در ذهنم آدم ها را برایم به دو دسته ی دو دسته ای مختلف تقسیم کرد :
دسته بندی اول : 1- آدم های به درد بخور 2- آدم هاب به درد نخور
دسته بندی دوم : 1- آدم های با شخصیت جذاب 2- آدم های وابسته
بعد از تفکر زیاد در این دسته ها به نتیجه رسیدم که باید این دو دسته بندی را به گونه ی زیر تلفیق نمود
انسان : 1- انسان های به درد بخور جداب 2- انسان های به درد بخور وابسته 3- انسان های به درد نخور جداب 4- انسان های به درد نخور وابسته
در نظری کوتاه در زندگی می توانید ببینید دسته ی دوم اصولا جذب دسته ی اول می شوند و بعد از چندی نیز بعید نمیست که خود نیز به انسان هایی از دسته ی اول تبدیل شوند
و دسته ی 4 جذب دسته ی سوم می گردند و اصولا به زندگی فلاکت باری دچار می گردند
مهم ترین بخش در زندگی انسان های نوع اول و دوم مقوله ای است به نام اخلاق که آن ها را در مسیر درستی از زندگی قرار خواهد داد و هدف از ارتباطات در این دو دسته موضوعی به نام رشد خواهد بود .
اما در دسته های سوم و چهارم : اصلت زندگی در این دودسته من فرد می باشد و هر چقدر که بتواند این من به هر قیمتی گسترش پیدا کند آن را لازم می داند . این دو دسته نقطه ی مشترکی نیز دارند ... چون در این دودسته رشد معنایی ندارد در نتیجه عدم تکامل شخصیتی را در این دو دسته می توان به وضوح مشاهده نمود پس حتی دسته ی سوم نیز در مقوله ای دیگر از دسته ی چهارم به حساب می آید و خود نیز در دوری که سقوطش را به جای رشد قرار می دهد وارد خواهد شد ...
این زندگی بدون رشد ثمره ای نخواهد داشت جز عدم اعتماد به زندگی و داشتن حالت یاس و افسردگی
این امر از حداقلی ترین کاربرد های اخلاق در زندگیست ...
برچسب ها : اخلاق ، ارتباطات ، تواضع ، تکبر ,
بسم رب الشهداء و الصدیقین
از سفره ی یلدا تا روضه ی حسین (ع)
می خواستم این مطلب را به قبل از یلدا برسانم حال چه بود که قسمت نشد نمی دانم ولی شاید حالا هم دیر نباشد ...
اصلا بحثی ندارم بر سر سنت های ایران باستان و اصلا هم کاری ندارم به اینکه آیا خیلی سنت ها درست است یا غلط ... اتفاقا عقیده دارم یلدا برای جامعه ای که در برخی موارد خانواده هایش در حال پاشیدن است بدکی نیست ... اتفاقا خاطرات شیرینی هم از یلدا و مانند آن دارم ... ولی بحث بر سر چیز دیگری است ... بحث بر سر این ست که فاما بنعمة ربک فحدث ... بحث بر سر این است که باز گو کن آن نعمتی را که خدا به تو داده ... برای دیگران ... و یا حتی فذکر کن برای دیگران که یادشان بیاید ...
مدت هاست که بر سر سنت های ایران باستان دغدغه ای ندارم ... هر چند که شاید خیلی از آن ها را رد هم نکنم ... اما یک چیزی را خوب فهمیده ام و آن این است که انسان در زندگی انتخاب هایی دارد و این انتخاب ها هستند که زندگی را شکل می دهند ...
می دانی خوب که نگاه می کنی می بینی که بعضی وقت ها برای نفی چیزی به طرز عجیبی به مرتبه ای بالاتر از همان چیز رو می آوریم نمونه اش سنت است و جاهلیت ... چند وقتی است که در فکر خیلی ها قومیت جای تعقل را گرفته و سنت ها جای رشد فکر را ... نمونه می خواهی ؟ مثلا همین اصرار بر اینکه آیین اسلام یک آیین عربی است و ما آریایی هستیم پس سنت های خودمان و اجدادمان چه شد ... جالب این است که این شیوه در ظاهر جالب است ولی منطق اعراب است در تفکر در 1400 سال پیش دقیقا برای تقابل با اسلام ... حالا شاید فهمیده باشید که چه می گویم ... ما برای فرار از قومیت ها اسلام با منطق عقل را رها کرده و رو به منطق اعراب آن هم نه هر عربی که رو به منطق عرب جاهلی 1400 پیش و به قبل آوردیم ...
و اینگونه بود که خدا به من نعمت داد ... هیچ وقت شاید فکرش را هم نمی کردم که حواسم باشد که در این روز های تاریخ چه گذشته ... شاید هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که با خیال راحت از مراسمات دور هم نشینی به راحتی روضه را به خنده ترجیح دهم ... شاید هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم روزی زندگی ام در جمعی بگذرد که یلدایشان را دور هم بر شهادت امام حسن مجتبی (ع) بگریند ...
و تو هم یادت باشد ... تویی که خواننده ی این مطلبی ... شاید روزی بوده که تو نیز اوجت بر سر سفره ی حسین (ع) فاطمه(س) بوده است ... مراقب باش که اجدادت و قومیتت پشت دیوار کربلا نگهت ندارند ... کوفه را که یادت هست ؟
چیزی نمانده تا کربلای ایران ...
برچسب ها : فاطمه (س) ،روضه ی حسین (ع) ، امام حسن مجتبی (ع) ، شب یلدا ,
بسم الله الرحمن الرحیم
پراکنده فکر نویسی های یک زیارت ...
اول میانمار : درد دارد ... عده ای احمق هم که هنوز به فکر دعوای شیعه و سنی هستند ... یادمان رفته که در مقابل دنیای کفری هستیم که حتی خدای ما را قبول ندارد ... و رسول ما را ... و معاد ما را ... باور کنید که راه را گم کرده ایم ...
دوم بحرین : و آل سعود و ملک زهرمارش هم با دالایی لامای کافر فرق ندارند که هردویشان فرزندان نا مشروع آمریکا هستند ... باور نمی کنید ... در یک کشور شیعه می کشنند و در یک کشور سنی و آمریکا و فرزندان نا مشروعش ساکت اند و ما درگیر دعوای شیعه و سنی ... باور کنید که راه را گم کرده ایم ...
1- وقتی که خیلی ننویسی مطالبت روی هم جمع می شود خیلی هایش در ذهنت انسجام دارد ولی قرار نیست برای دیگران هم انسجام داشته باید پس می شود پراکنده نویسی ... باید راهکاری پیدا کرد که بشود مرتب نوشت بدون این که از دیگر تکالیفت بمانی که متاسفانه هنوز پیدا نشده ... (نمی دانم کی قرار است از دست این سه نقطه ها نوشته هایم رها شود ...) البته این را می دانم که قطعا فضای نت فضای واقعی نیست و آدم های معروف وب هم آدم های موثر جامعه واقعی نیستند و تاثیر وب بر جامعه هم قطعا از تاثیر مسجد کمتر است ولی بی تاثیر نیست پس می توان به آن به چشم ابزاری نگاه کرد که کمک کند به حرکت مجموعه های حقیقی دینی و حزب الهی و بسیجی آن هم از نوع مستضعفینش ... پس قطعا در بین انتخاب سنگر مسجد و سنگر مجازی شکی نیست که سنگر مسجد انتخاب گردد و گاها اگر وب خاک بخورد مشکلی ایجاد نخواهد کرد ...
2- چند وقتی است که دوباره موضوعی ذهنم را مشغول کرده به اسم انجمن حجتیه !!! و مجموعه هایی به همین سبک ... هر چقدر هم که خیلی از آقایان و دوستان بخواهند به اسم این ها هم شیعه هستند تطهیر کنند این ها را یک موضوع برایم قطعی است ... اگر کسی با آمریکا دشمن مشترک داشته باشد قطعا در جایی زلفش با آمریکا گره خورده ... مثلا همین سید صادق شیرازی و اعوان و انصارش ... که ادعای شیعه گریشان فلک را کر کرده جلوی شیعه های حکومتی راحت موضع می گیرند و جمهوری اسلامی را زیر سوال می برد ولی در باره ی آمریکا خیلی علاقه به اظهار نظر ندارند مثل انجمنی ها که حکومت اسلامی را طاغوت می دانند و حکومتی که می خواهد ریشه اسلام را از بیخ بکند را کار ندارند پس سرکردگانشان که قطعا منحرفند و زیر مجموعه ها یا احمقند یا منحرف ...
3- وقتی به شهید دیالمه تهمت عضو انجمن بودن می زنند اینگونه جواب می دهد : « من این را یک توضیحی می دهم به شرط این که تو را به خدا متعهد شوید این را هرکسی پرسید، شما جواب بدهید. چون من دیگر واقعاً از جواب دادنش خسته شدم. تا به حال در دنیا سابقه داشته که کسی برای نبود چیزی دلیل بیاورد؟ همیشه برای بود چیزی دلیل می آورند. شما می خواهید بگویید مثلاً حسن آقا عضو ساواک منحله بوده. آیا برای بودنش باید دلیل بیاورید یا برای نبودنش؟ یعنی می شود برای نبودن چیزی دلیل آورد؟ همیشه سند و مدرک در زمانی مطرح است که بودن چیزی باشد. به اعتقاد من مسئله ی انجمن حجتیه امروز یک بازی سیاسی در موردش شده است. اولاً من عضو انجمن حجتیه نبودم، عضو انجمن حجتیه هم نیستم. مطمئن باشید که اگر من طرز تفکر انجمن حجتیه را پذیرفته بودم و در بینشان بودم، از احدالنّاسی وحشت نداشتم که بگویم این اعتقادم است و رویش می ایستادم و استدلال می کردم.
یک نمونه ی ساده به شما بگویم. جو جامعه امروز می گوید بند ج چیز خوبی است. همه می گویند ما خواستار بند ج هستیم. بنده می گویم با آن مخالفم رویش هم ایستادم. استدلال فقهی هم دارم. این را هم از خودم نمی گویم از فقها گرفتم و رویش هم بحث می کنم.... وقتی در مورد بنی صدر می گویم این طرز تفکر، طرز تفکر فاسدی است، روی آن می ایستم. الآن می گویم طرز تفکر آقای[میرحسین] موسوی را فاسد می دانم و می ایستم. [حبیب الله]پیمان را طرز تفکرش را فاسد می دانم و می ایستم. جنبش مسلمانان مبارز را فاسد می دانم و می ایستم. چیزهایی که به آن ها اعتقاد دارم را می گویم که اعتقاد دارم. می گویم خطبه ی نهج البلاغه در مورد زن درست است و می ایستم. اما در عمل باید بیایم بگویم نخیر! اتفاقاً شما خانم ها گل سرسبد هم هستید و هیچ اشکالی هم نداره و شما اصلاً سه برابر عقل دارید به جای نیم برابر!؟ ولی نمی گویم.
پس یقیناً بدانید که اگر چنین چیزی باشد خیلی مرد و مردانه می ایستم و می گویم [انجمنی] هستم و از آن دفاع می کنم و هیچ ناراحت نیستم که بگویم هستم. به اضافه ی این که شما می دانید که امروز همه ی کسانی که می خواهند زیرآبی بروند، می گویند "بله، ما بودیم اما آمدیم بیرون". مگر من مریض بودم، خب می گفتم بله من هم بودم منتها آمدم بیرون و موضوع ختم می شد. یا می گویند یک گروه از آن ها خیلی خوبند، آن ها که آمدند و رهبری امام را پذیرفتند. ما هم می گفتیم بله، ماهم جزو آن گروهی هستیم که رهبری امام را پذیرفتیم و تمام می شد. لزومی نداشت که من روی این مسئله بایستم و بگویم[انجمنی] نیستم و نبودم. اما این معرکه به این زودی ها حل نمی شود....»
4- جای شما خالی در حرم امام رضا(ع) با موجودی آشنا شدم که شاید خاطره دست نوشته اولین دیدنش را بعدا همین جا بگذارم ... ولی جدای از نوشتن یا ننوشتنش این آشنایی و قبل از ماه مبارک سخنرانی استاد پناهیان در باره ی دعا در صحن جامع رضوی و سخنرانی های استاد ماندگاری در باره ی آثار تربیتی یاد قیامت در بین الطلوعین روز های ماه مبارک نتایج مهمی برای من داشت از جمله این که بسیار دعا کنم حتی برای آن ها که رفته اند ... و اینکه دعا مستجاب است ... و این را نیز به یقین رسیدم که اگر طالب باشی واصلی (جمله ای از شهید احمد رضا احدی) ... البته شاید این وصل در این دنیا نباشد ... و ....
5- شب ها می روم مسجد ارک تا در معرض نوای قدسی حاج منصور قرار بگیرم ... صفا می کنم از اینکه حرص می خورند خیلی ها که اینقدر کج فهم و کج اندیشه اند که نمی توانند جمع کنند پناهیان و حاج منصور را ... و دلم برایشان اساسی می سوزد که خودشان را از این شب ها محروم می کنند ... جالب است که فکر کرده اند کسی هستند دیگران را هم از مجلس حاجی رفتن نهی می کنند ... دلم برای آن هایی بیشتر می سوزد که با طناب امثالهم به چاه می روند ... نه اینکه بد بدانم حاجی نیامدن را ولی قطعا می دانم که نهی خیلی از نیروهای انقلاب مثل حاجی و رد کردن آن ها قطعا از خود بزرگ بینی ، خودشیفتگی و یا حسادت خیلی ها ریشه می گیرد ... آأم های کوچکی که خود را بزرگ می بینند و با دو جلسه پای صحبت فلان آیت الله نشستن به جای افتادگی سراسر عجب می شوند ... و متاسفانه اسم خودشان را مربی می گذارند ... مرید بازی می کنند ... گندگی (و نه بزرگی) می کنند ... بله ... با تو هم هستم دوست عزیز ...
فعلا یا علی
برچسب ها : حاج منصور , شهید دیالمه , زیارت , مربی , مسجد ارک , میانمار , بحرین , دعا ,
بسم الله
1-دیروز خیلی اتفاقی بعد از حدود یک سال و نیم باروت را دیدم همان طراح ما می توانیم ها را . بعد از یک سال ونیم فرار از محیط بچه های مجازی اتفاق مبارکی بود این دیدار کلی خوشحال شدم که یکی هست که کافه ای یا شورایی یا دفتر توسعه ای یا فلان و فلان نیست که کارشان حال کردن است دور هم و دنبال اهداف والای اسلامی است (دمت گرم باروت عزیز)!
2-شکر خدا امسال نمایشگاه رسانه هم نیومدم و با خیال راحت چسبیدم به فعالیت های حقیقی خودم .
3-الان یه عده رو توهم بر می داره که آقا شما نباید جنگ نرم رو ول کنید ! آقا جنگ نرم جنگ فکره نه جنگ وب اولا و ثانیا ما که ول نکردیم ولی خسته شدیم از چند موضوع اساسی در این فضا : یکی این که توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند ، دو اینکه تویی که اسم خودت را می گذاری آدم جنگ نرم و افسر جوان و فلان و ... به تنها چیزی که شباهت نداری آدم جنگی است برادر و خواهر گرامی با بزک کردن و موبلند کردن و بارونی پوشیدن عینک فلان و کت فلان قیمتی و گوشی تاچ و اردوهای مختلط و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نمی رن جنگ جنگ کندن از دنیا داره چه گرم و چه سرد و چه سخت و چه نرم و سوم هم اینکه اگر هم می جنگی اسم جنگت رو جهاد نذار چون اعتقادی به اسلام ناب نداری من اسمت را می گذارم آدم التقاطی التقاط اسلام با خودم آن جایی که به بهانه انقلاب یا شل می گیری و یا سفت می گیری و هدف وسیله ات را توجیه می کند هر چقدر هم که انقلابی باشی می شوی التقاطی الان هم می خواهم در باره ی همین بنویسم و برخی از مصادیقش .
4-الان فکر نکنی که می خوام خود زنی کنم تو این دوره خودی ها رو بزنم !نه اشتباه نکن ! اون منافقی که شکمش از حروم انباشته شده که ارزش نداره درباره ی زندگی لجن سرتاسر خفتش حرف بزنی اون همون بهتر که با بی شرافتهایی مثل بی بی سی و موسوی و کروبی بر بخوره و دم خور شه ! در گوش وهو کالانعام بل هم اضل که یاسین نمی خونن پس حرف من با تو برادر ...
5-واما التقاط : یک روز با دو سه نفر از دوستان نتی نشسته بودیم ته مسجد محله ما یکی از دوستان برگشت شروع کرد درباره ی یکی از افراد نتی حرفی زد که با سانسور می گویم : فلانی با اینکه خودش اعلام می کنه که .......... است ولی چون ضد اسرائیلیه خوبه ! یک روز دیگه یکی از دوستان لپ تابش رو باز کرد و عکس رفتن به اردوی مختلتشون رو با بچه های فرند فید نشون داد ! چند وقت دیگه کافه منحوص حزب الله با حضور عدالتخواهوان شکل گرفت باز هم گذشت و ....... شکل گرفت به اسم بچه حزب اللهی ها در غرفه اینجاهم دختر های چادری آرایش کرده بودند ، سایت ختم قرآن هم که هیچی ، سکته را زدند که با این که قبال تحسین بود اصل حرکت انواع بی ادبی های سخیف درش وجود داشت ، مدیر فلان سایت معروف هم هر جا رسید گندگی کرد و کار دیگران را به اسم خودش می زد ! فلانی و فلانی و فلانی هم که خودشان را کردند استاد اخلاق وهرچه خواستند را به اسم استاد به خورد کوچکتر ها دادند به اسم دین ! آن یکی هم که دایره حامیان ولایت فقیه را کرد اندازه خودش و رفقا ! و ...
نمی دانم چه بگویم ! اینکه تو بنشینی و پشت این و آن به اسم دین صفحه بگذاری و کارت را هم توجیه کنی که برای تربیت فلانی لازم است و خودت را الگویش کنی و بت بشوی ونشکنی کجایش شبیه دین است ! با تو هم هستم که الان توی نت نیستی و داری در مدرسه و اداره و گروه فلان و گروه بهمان فعالیت می کنی می دانی که اگر از حقوقی که با به ظاهر توصیه های دینی ات که به این و آن کرده ایف ادا نشده و برگردنشان مانده نگذرند آدم ها گردندت شده پل عبور دیگران ؟مگر چه قدر شده ای که خودت را جای استاد جا زده ای؟ پای صحبت فلان و فلان بودی ؟ به اسم آن ها نظراتت را هم زدی تنگ دین وبه خورد مردم دادی ؟ آهای آریالای حامی ولایت ! آهای آقای معلم اخلاق ، آهای آقای روشنفکر نتی و غیر نتی ! دور خودت یک حصار کشیدی و اسمش را گذاشتی کل ؟ هیچ کس را هم آدم نمی بینی ! تمام سلایقت را هم خورانده ای به دیگران به اسم دین ! برادر عزیز باور کن تا خودت را نشکنی آدم دینی نمی شوی ! می خواهی شاگرد فلان آیت الله باش یا آدم فلان حوزه و دانشگاه ومدرسه باور کن کار خدا با توی از دماغ فیل افتاده جلو نمی رود . باور کن خیلی فرقی نمی کند التقاط اسلام با نظرات من با التقاط اسلام با مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم این هم یک مدل از همان است . مراقب باش رفیق ...
آماده ام برای هرگونه انتقاد فحش و ... چون فضایی برای نقد نگذاشته ایم ... من به هیچ گروهی وابسته نیستم ...
برچسب ها : التقاط ، دنیای مجازی ، استاد اخلاق ,
+ بسم الله . امامون گفت: خدا لعنت کنه بنی امیه رو برای ما عید نگذاشتند . امروز هر چقدر تبریک می گفتند عید رو غمم بیشتر می شد !
+ بسم الله . کمپین اعتراض به گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران لطفا منتشر و امضا کنید
+ بسم الله . سلام داش همایون تولدت مبارک
+ بسم الله. سلام خدمت همه دوستان پیام رسان قبلا هم گفته بودم که عده ای منحرف مغول آلودن این محیط به عکس های به ظاهر عاطفی و احساسی سخیف هستند و جماعت به اصطلاح مذهبی پارسی بلاگی هم صدایشان در نمی آید ! غیرت ها ظاهرا مطلق خواب است یا پیام رسان به جای نشر آرمان ها شده محل عشق و صفا ؟
+ بسم الله . انس عجیبی با قرآن داشت . همه از صوت زیبایش تعریف می کردند . شب قدر پاوه بود . قرآن یک جا بهش نازل شد . منافقین سرش رو با مرمر بریده بودند .
+ بسم الله . جنگ بود !شوخی بردار هم نبود . برای همین شایسته سالاری معنا داشت . حضرت آقا حسن باقری راکه در روزنامه جمهوری کار می کرد و خبرنگار بود معرفی کرد به محسن رضایی . بعد از دو سه ماه شد فرمانده قرارگاه . حتی بالاتر از خیلی سردار ها !
+ بسم الله . چش منافق و در می یاری /توی کف دستش می ذاری /به خدا توی هر چی مرده / یه دونه ای هم تا نداری /سید و مقتدا عبد پاک خدا /آدم خنگم این چیزا رو راحت می فهمه /دشمن آقامون چه بی شعور و نفهمه/مولا عل سید علی مولا علی سید علی(انشاء الله به زودی فایل صوتیش رو برای دانلود می ذارم -جشن تولد آقا هیئت صاحب الامر(ج))
+ بسم الله.دوستان توجه کنند چند نفر در پیام رسان به اسم مذهبی شروع کردند و با گذاشتن عکس های مذهبی و نیمه مذهبی خودشون رو مطرح کردند چند وقتیه که می بینم همون عده روی آوردن به گذاشتن عکس هایی با مضمون احساسی از عشق های سخیف جنسی و عده ای از دوستان هم ظاهرا شخصیت این عده رو موجه می دونند و هی لایک می زنند .
+ بسم الله . دفتر عاشقی ماست پر از نمره بیست /چون امیر دل ما سید علی خامنه ایست
+ بسم الله . ما از دوکوهه آمدیم اینجا غریبیم...