سفارش تبلیغ
صبا ویژن
...
پوتین های بسیجی...[952]

بسم رب الشهدا ... سید مرتضی می گفت : مکه برای شما فکه برای من ... بالی برای پریدن نمی خواهم ، همین پوتین های خاکی هم مرا به خدا می رساند ... من همان منطقه ممنوعه قبلی نیستم انتخابات 88 تغییرات بنیادی در من ایجاد کرد ... من یک دو آتشه جمهوری اسلامی هستم ... اصلا میزان خوبی و بدی را قبول داشتن جمهوری اسلامی می دانم ...در حوزه فعالیت ها دانش آموزی مشغولم ... برای هر دانش آموزی وقت نمی گذارم ... برای دانش آموزانی وقت می گذارم که بدانم برای این نقلاب مفید هستند ... یعنی به گفته امام خامنه ای دام ظله العالی بسیجی باشند یعنی برای اعتلای فرهنگ و نام اسلام و ایران تلاش نمایند یا بتوانند مفید باشند ... ولایت فقیه را جزو اصول دین می دانم .... یعنی ضد ولایت فقیه را از دین خارج ... بعد از انتخابات بر روی بسیاری از خاطرات یک خط قرمز بزرگ کشیده ام . هر کس از قطار ظهور جا بماند خداحافظ او ... کوچکترین عدول از آرمان ها در رفتار های شخصی به خاطر خجالت ، جذب دیگران ، رفاقت و ... یعنی انحراف ،سعی دارم که اینگونه باشم که گفتم . خیلی تند رو تر از قبل ... والسلام . اللهم عجل لولیک الفرج

ویرایش
منوی اصلی
مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان

ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید دیروز : 28
  • کل بازدید : 511288
  • تعداد کل یاد داشت ها : 145
  • آخرین بازدید : 103/8/26    ساعت : 5:16 ص


آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
امام خامنه ای ، آرمان ، عدالت ، خدا ، اسلام آمریکایی ، اسلام ناب ، ولایت ، فلسطین ، قوه قضائیه ، بسیج ، برادر ، تشکیلات ، تمهید ، توبه ، حاج منصور ، حسین قدیانی ، دفاع مقدس ، دکتر احمدی نژاد ، دکتر محمود ، دنیای مدرن ، دیدم که جانم می رود ، دین حد اکثری ، دکتر جلیلی ، راه ، رسول ، رهبری ، روز جوان ، روشنفکران احمق ، روضه ، زیارت ، سازمان ملل ، سازمان های مللی ، سعید جلیلی ، سفره ، سگان آمریکا نشین ، سید مجتبی نواب ، شعار ، شهدا ، شهید دیالمه ، صدا و سیما ، طرح ولایت ، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن ، حسینیه ، حضرت روح الله ، حمار ، حمید داود آبادی ، خاندان هاشمی ، خیمه مهدی (عج)، پلاکفا ، باز پسرک ، داش حمید ، دانشجو ، دعا ، عدالت اجتماعی ، عدالتخانه ، علم بومی ، علیرضا ، غزه ، فاطمه (س) ،روضه ی حسین (ع) ، امام حسن مجتبی (ع) ، شب یلدا ، فتنه ، فحشا ، حاج همت ، حجاب ، حزب الله ، حسین (ع) ، جاسوس هسته ای ، جنگ ، جهادی ، جوان ، حاج سعید قاسمی ، تقوا ، تکبیر ، برج نشینان ، بسیجی ، تحصن ، تشکل ، تشکل ، اسلام ناب محمدی ، اعتراض ، اعتراض های مرفهین بی خاصیت ، التقاط ، دنیای مجازی ، استاد اخلاق ، امام خامنه ای ، جهاد ، شهادت ، امام خامنه ای ، حسن روحانی ،رابطه با آمریکا، استاد رجبعلی، ، امام روح الله ، امام سید علی خامنه ای ، انتخابات ، بحرین ، اسلام امریکایی ، 9 دی ، امام خامنه ای ، فتنه ، روز بصیرت ، آدم ، آرمان خواهی ، آرمانخواهی ، اتحادیه ، اخلاق ، اخلاق ، ارتباطات ، تواضع ، تکبر ، اردوی جهادی ، کافر ، کلیشه ، لباس شخصی ها ، ماه رمضان ، مبارزه ، متین ، مجمع تشخیص مصلحت ، مجمع وبلاگ نویسان مسلمان ، محرم ، محمد حسین عابدینی،رحمت الهی ، مرگ ، مخالف ، مداحی ، مدارس غیر دولتی ، مدرسه ، مربی ، مرگ ، مسجد ارک ، معلم ، مقاومت ، منافق ، مهاجرت ، موافق ، موسوی دروغگو ، موضوع اصلی ، میانمار ، نقد ، نقد درون گفتمانی ، نماز اولی ها ... ، نه دی ، نوشتن ، هدف ، هلالی ، هویت ، هیئت ، هیئت صاحب الامر(عج) ، هیئت ودیعة الحسین (ع) ، وبلاگ جدید ، قرآن ، قرآن سوزی ، قرارگاه حضرت علی اکبر(ع) ، قرارگاه های عملیات فرهنگی ، قرارگاه کربلا ، ولایت مدار ، کافه منافقین ، کاوه اشتهرادی ، کتاب ،
ارسال شده در سه شنبه 90/9/29 ساعت 7:4 ص توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله الرحمن الرحیم

خداحافظ محمد حسین

می دانی بعد از علیرضا فکرش را هم نمی کردم باز هم باید بمانم و ببینم ... آرام باش ! خودم می دانم که عمر دست خداست اما آرزو که عیب نیست که ! این عیب نیست که دوست داشته باشی غم برادرانت را نبینی ! درست است محمد حسین هم رفت ! از 24 تیر که علیرضا رفت تا 25 آذر که محمد حسین دقیقا می شود 5 ماه و یک روز !

گلایه ای نیست ! داستان محمد حسین از چهار شنبه ، پنج شنبه های بهمن 89 شروع شد ! تا پایان اردیبهشت 90 یعنی اگر عید را هم کسر کنی نهایتا می شود 10 هفته ! البته که ده هفته برای وابستگی مدت کوتاهی نیست ! بیست روز با برادران عزیز هنرستان باهنر ! حالا تنها هنرستان باهنرش موضوعیت ندارد ! موضوعیتش این است که نامت معلم باشد ولی طرف مقابلت شاگرد نباشد ! موضوع این است که طرف مقابلت برادرت است که نشست روبرویت ... روزی که خوشحال و با ادعا با مسئولین مدرسه حرف زدی که می آیم و دینی بی معلمتان را جمع می کنم اصلا فکرش را هم نمی کردی که اینقدر برادر پیدا کنی که ... اصلا فکرش را می کردی باید روزی خبرش را بشنوی ...؟

مدت هاست که داری برادرانت را زیاد می کنی ! بس نیست ؟ تو که نمی توانی تصور کنی که برادرنت تنها بگذارندت چگونه زیادشان می کنی ؟ ای کاش درست بود این که از دل برود هر آنکه از دیده برفت ! شاید نمی بینیشان اما دوست داشتن را که نمی توانی کنترل کنی ! برادر برادرست دیگر ... حتی اگر نبینی اش ... داغ اش هم کمرت را می شکند ...

برادری هم داستانی شده برای خودش ! حالا محمد حسین زیر خروار خاک خوابیده و من هنوز هستم ! بعد از علیرضا که او هم خوابید و من ماندم ...

می دانم که سپردن نمی خواهی ! مادر حسین(ع) سپردت به حسین(ع) ! خودت که نمی توانستی خادم الحسین(ع) بشوی ! نا راحتت نیستم ! که اربابت کریم تر از آن است که ماندنت راحت تر از رفتنت باشد ! تو حسین(ع) داشتی ! ما را هم دعا کن ...

بچه های باهنر ! نه فقط باهنر ... همه ی برادر ها ارادت من را بپذیرید ! دعا می کنم که زود تر از شما بروم . شما هم دعا کنید .

این روز ها خیلی سخت می گذرد ...

خداحافظ محمد حسین ...




برچسب ها : محمد حسین عابدینی،رحمت الهی ، مرگ  ,

      
ارسال شده در دوشنبه 90/8/2 ساعت 5:9 ع توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله الرحمن الرحیم

چند وقتی است که از سر اجبار کاری دوباره دست به قلم شده ام و از سر اجبار تحصیل در دانشگاه مجازی اینترنت باز ...

البته ادبیاتمان همچنان مثل قبل و ناراحت مانده ...

البته نمی دانم من روانی شده ام یا جامعه بیش از حد دارد به بی خیالی طی می کند ...

1-       به خدا باور نمی کنید که دوست دارم مقاله بنویسم و محتوای قابل عرضه ، اینقدر دردم گرفته در این چند وقت که نمی توانم داد نزنم . اینکه باید از ده روز سفر مشهد و دیدار دوباره ی حمید قانعی بنویسم جایش محفوظ است ... و قطعا خواهم نوشت که حمید جایت خالی ... حمید به خدا در تهران اگر یک طرح ولایتی هم پیدا شد که دلش بسوزد مجبورش می کنند سرش برود دنبال یک کار تشکیلاتی که خودش در گوشه ای از شهر راه انداخته که به دلیل نبود امکانات خیلی آرام آرمان های تمهید را جلو ببرد ! و نتواند آن را فراگیر کند ... خیلی ها هم که اصلا یادشان رفت که روزی بودند و کار می کردند و ...

2-       دیروز داشتم نزدیک یک ساعت و چهل و پنج دقیقه تلفنی با حامد رجبی حرف می زدم یکی از آن استثنائاتی که البته طرح ولایتی نبوده ، تمهیدی هم نبوده ولی کم هم ندارد از بچه های آن زمان ، یکی از دونفر خیلی نزدیک به من (نفر دوم هم که قطعا صائب صدر نژاده) ، کل این مدت را داشتیم بحث و دعوا می کردیم که باید چگونه فعالیت تشکیلاتی دانش آموزی انقلابی را سامان داد ... یکی نبود بگوید ول کنید شما ها مریضید برید دنبال زندگیتون ... کلی هم به خودمون فحش دادیم چرا ؟ که خاک بر سر این جامعه کنند که ما باید بشویم دلسوز این داستان !

3-       چند وقتی است که یک موضوع شدید ذهنم را درگیر کرده ، در فرصت پیش آمده که حاجی گمار نرسید بیاد هیئت و از آن جایی که قرار بر این بود که هیئت محتوا محور باشد شده است به اندازه یک حدیث اگر سخنران نبود خوانده شود استفاده کردم و نیم ساعتی بالای منبر بودم (همون هیچکی نبود این آمد) موضوع صحبت این بود : آقا کوفیا به خدا کار خاصی نکردن فقط حرف ولی شون رو گوش نکردن ! بعد یاد حرف حاج سعید قاسمی افتادم که برادر این قدر نگید چقدر شهید دادیم یه بار بگید چقدر شهید ندادیم ! یعنی اینقدر نگید اگر جنگ بود ما هم رفته بودیم تو صلح چقدر حرف ولی تون رو دارید گوش می کنید که زیر آتیش مدعی می شید فرار نمی کنید ؟

4-       این که جامعه دارد به کدام سمت می رود خیلی مهم نیست چون حضرت آقا بالای سر داستان است و جامعه منحرف نمی شود ! این که خواص این جمهوری اسلامی ایران (مسئولین را نمی گویم) از هیئت امنای مسجدی اش تا وزیر و وکیلش دارد به کدام سمت می رود قلب را به درد می آورد ! ای کاش حاج احمدی سید مجتبی نوابی کسی بود یک کشیده می زد زیر گوش خواص ما که هو فلانی داری چه غلطی می کنی ؟ اسم خودت را گذاشتی مسلمان و اوسار یه جماعت رو گرفتی دستت و داری به اسم اسلام به جهنم می بریشون ؟

5-       اخلاق را هم فراموش کرده ایم ! هر وقت از جامعه می بریم یا بدی می بینیم می شویم برج زهر مار ، هم برای خودی ها هم برای غیر خودی ها ، هم برای آن ها که سهوا راه را گم کرده اند هم برای آن ها که عمدا راه را گم کرده اند ! این شد آرمانخواهی ؟ این شد خواص بودن ؟ آرمان یعنی ولی ! یعنی تا آخرین لحظه تمام سعیت رو برای اینکه دوست دشمن شده برگرده انجام بده نه این که آن کسی رو هم که شک کرده برونش ! آرمان یعنی اینکه همونقدر که در دفاع از آرمان ها خشک و بی تعارفی در ترویج آرمان ها هم منعطف و مهربان و بی تعارف باش ! فقط همین مانده که وقتی من هستم به یک بهائی نجس کثیف دوروی منافق بگویند اینها خیلی مهربانند !

6-      دعا کنید دارم در ذهن می پرورانم که تمهید (یا همان کانون دانش آموختگان طرح ولایت استان تهران ) را با جماعتی از بچه ها بر پا کنیم .

ارادتمند همه بچه حزب اللهی ها




برچسب ها : تمهید  , حزب الله  , طرح ولایت  ,

      
ارسال شده در جمعه 90/7/29 ساعت 9:12 ع توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله

یک پست خیلی کوتاه ولی مهم :

انقلاب در زمان فعلی سید مجتبی نواب لازم دارد بلا شک .

سید مجتبیی که در رکاب امام خامنه ای باشد .

تو ضیحش مفصل است و به زودی می نویسم .

فقط بدانید اگر هم اکنون در حوزه اعتقاد به دشمن هجوم نبریم ص سال آینده اسممان در تاریخ به عنوان بی غیرتان تاریخ معاصر ثبت خواهد شد .




برچسب ها : سید مجتبی نواب  ,

      
ارسال شده در سه شنبه 90/4/28 ساعت 6:18 ص توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله

فعلا بیشتر نمی توانم بنویسم ...

علیرضا ی مهدیار که همان علیرضای برادر من که همان علیرضای من بود رفت ...

از دنیا رفت ...

داغش سنگین بر دلم مانده ...

بیشتر نمی شود نوشت بماند برای بعد ...

فقط لعنت بر این جامعه پلید...




برچسب ها : علیرضا  , مرگ  ,

      
ارسال شده در پنج شنبه 90/4/9 ساعت 6:57 ع توسط پوتین های بسیجی...


بسم الله الرحمن الرحیم

راستش را بخواهی دنیا کوچکتر از آن است که فکرش را هم بکنی ! کوچک که هیچ پست تر از آن است که بخواهد فاصله ایجاد کند ! راستی فکر نکن احساسی شده ام و مدت هاست که از این متن ها ننوشته ام ! موضوع احساسی است و مجبورم ادبیاتش را اینگونه بنویسم . برای خیلی ها صبر سخت است نه اشتباه شد برای همه صبر سخت است ولی برای خیلی ها تلخ ! می دانی که من از آن دسته ام که صبر برایم خیلی وقت ها شیرین و بعضی وقت ها کمتر تلخ است آخر راستش بارها شیرینی بعدش را چشیده ام ...

یاد حرف یکی از دوستان قدیمی می افتم حرفش کمی نا امد کننده است و من سعی کردم اصلاحش کنم ! او می گفت من مجبورم که زندگی کنم و تویی که جای برادر من هستی اگر روزی بروی مانند دستی که جدا می شود جایت همیشه خالی خواهد بود و من نیز ادامه زندگی خودم را خواهم داد . اما من هیچوقت نتوانستم اینگونه فرض کنم چون دنیا پست تر از آن است که بخواهد دلیل جدایی من باشد از برادرم .

اما حرف زیبا تری نیز بود از استاد عزیزم حجت الاسلام ابوالقاسمی که وقتی گفتم من از دوست معرفت و رفاقت می خواهم گفت تعریفت از دوست ایراد دارد توقع یعنی دلبستگی پس نباید داشته باشی گفتم چه کنم ؟ گفت تامل ! و بعد از دوسال یاد گرفتم که چه گونه می شود بدون توقع دوست داشت و چگونه می توان انسان را دوست داشت و چگونه می توان دیوانه برادر بود ولی دلبسته اش نبود ...

راستش می دانی همیشه موضوعی مهم تر از برادری هست ! هر چند که دوری برادران سخت بگذرد بر تو ! یادت می آید داستان پسرک و شهید احمدرضا احدی را که ؟ وقتی تو کاری که باید انجام دهی را انجام دهی پسرک خود توسط خدا بر می گردد هر چند که دوری اش برایت سخت بیاید که اصلا باید برایت سخت بیاید یا ایهاالانسان کادح الی ربک کدحا فملاقیه ! آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنج هاست پس برادر خوبم یاد بگیر برای جانبازی در راه آرمان ها در این سیاره رنج صبور ترین انسان ها باشی و ...

می دانی من مسیرم را می روم و امیدم به خداست برای دیگران نیز وظیفه ای جز تبشیر و انذار ندارم و البته دوست داشتن آن ها که اگر فطرتم سالم باشد من نیز روح خدا را دوست دارم که هر انسانی حاملی است برای روح عزیز و مورد علاقه پروردگار که خدا در انسان از این عزیز مخلوقش دمیده است که نفخت فی الانسان من روحی !

من اجازه ماندن ندارم ولی صبر می کنم که ماندن لازمه اش سکون است و صبر حرکت !می دانم که هنوز برای برگشتن دوست در عمرت 4 یا 5 سال سرجمع صبر نکرده ای ! اما من بسیار تجربه داشته ام ! صبر می کنم امام نمی مانم ! باید در حرکت بود و رفت که آن هایی که ماندند ضرر کردند . منتظرتم هستم در مسیر حرکت به سوی ظهور .

التماس دعا




      
<      1   2   3   4   5   >>   >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ بسم الله . امامون گفت: خدا لعنت کنه بنی امیه رو برای ما عید نگذاشتند . امروز هر چقدر تبریک می گفتند عید رو غمم بیشتر می شد !

+ بسم الله . کمپین اعتراض به گزارش احمد شهید در مورد حقوق بشر در ایران لطفا منتشر و امضا کنید

+ بسم الله . سلام داش همایون تولدت مبارک

+ بسم الله. سلام خدمت همه دوستان پیام رسان قبلا هم گفته بودم که عده ای منحرف مغول آلودن این محیط به عکس های به ظاهر عاطفی و احساسی سخیف هستند و جماعت به اصطلاح مذهبی پارسی بلاگی هم صدایشان در نمی آید ! غیرت ها ظاهرا مطلق خواب است یا پیام رسان به جای نشر آرمان ها شده محل عشق و صفا ؟

+ بسم الله . انس عجیبی با قرآن داشت . همه از صوت زیبایش تعریف می کردند . شب قدر پاوه بود . قرآن یک جا بهش نازل شد . منافقین سرش رو با مرمر بریده بودند .

+ بسم الله . جنگ بود !شوخی بردار هم نبود . برای همین شایسته سالاری معنا داشت . حضرت آقا حسن باقری راکه در روزنامه جمهوری کار می کرد و خبرنگار بود معرفی کرد به محسن رضایی . بعد از دو سه ماه شد فرمانده قرارگاه . حتی بالاتر از خیلی سردار ها !

+ بسم الله . چش منافق و در می یاری /توی کف دستش می ذاری /به خدا توی هر چی مرده / یه دونه ای هم تا نداری /سید و مقتدا عبد پاک خدا /آدم خنگم این چیزا رو راحت می فهمه /دشمن آقامون چه بی شعور و نفهمه/مولا عل سید علی مولا علی سید علی(انشاء الله به زودی فایل صوتیش رو برای دانلود می ذارم -جشن تولد آقا هیئت صاحب الامر(ج))

+ بسم الله.دوستان توجه کنند چند نفر در پیام رسان به اسم مذهبی شروع کردند و با گذاشتن عکس های مذهبی و نیمه مذهبی خودشون رو مطرح کردند چند وقتیه که می بینم همون عده روی آوردن به گذاشتن عکس هایی با مضمون احساسی از عشق های سخیف جنسی و عده ای از دوستان هم ظاهرا شخصیت این عده رو موجه می دونند و هی لایک می زنند .

+ بسم الله . دفتر عاشقی ماست پر از نمره بیست /چون امیر دل ما سید علی خامنه ایست

+ بسم الله . ما از دوکوهه آمدیم اینجا غریبیم...